گارد نظامي ، درود بر پادشاه

آماده ؛ شليک

 

بعضي آدما خوش شانس تر از بقيه به دنيا ميان

همين اتفاق هم واسه من افتاد

اما به عنوان يک بچه کاملا قانع شده بودم
که وضعيت من برعکس چيزيه که به نظر مياد

 

کدوم دختر کوچولويي روياي بزرگ شدن مثل يک پرنسس رو نداره؟

 

اما بعضي قصرها اصلا اون چيزي نيستن که شما فکرشو مي کنين

 

حتي يه قصر هم ...مي تونه يه زندان باشه

 

مامان هيچ وقت توضيح نداد که چرا کسي رو گذاشته که غذاي من رو بچشه

اين که چرا نبايد با بچه ها به مدرسه برم

يا کتاب هاب معروف بخونم

 

وقتي پدرم مرد؛ مادرم و مشاورش

آقاي جان کونروي؛ قوانيني ايجاد کردن

مشاور مادرم ميگفت اونا براي حفاظت از من هستن

و اسمش رو هم سيستم کنزينگتون گذاشت

 

نمي تونستم توي يک اتاق بدون مامان بخوابم

يا حتي بدون همراهي کردن يه نديمه از پله ها پايين برم

 

من دليل همه اين رفتارها رو وقتي 11 سالم بود فهميدم

 

عموم ويليام ، پادشاه انگلستان بود

اما تا اون موقع اون و3 تا برادراش مي تونستن فقط به داشتن يه بچه بنازن

 

و اون من بودم

 

آرزوي آقاي جان اين بود که پادشاه بميره

تا به يک نائب السلطنه نياز پيدا بشه

موقعيتي که مادرم فرمانرواي انگليس بشه و خودش فرمانرواي مادرم

 

و اينگونه بود که من شروع کردم به آرزوي اين که زماني زندگيم عوض بشه

 

و شايد من آزاد بشم

 

و براي قدرتي دعا کردم که خودم سرنوشتم رو بسازم

من موفق ميشم

بيست و هشتم ژوئن 1838

 

!خدا ملکه رو حفظ کنه

 

يـــک ســـال قبــــــل

امضاش کن

مطمئني ما داريم کار درست رو مي کنيم؟

ما به اندازه کافي صبر کرديم

حالا براي آخرين بارميگم ؛ دستور رو امضا کن

امضاش نمي کنم

 

!من مي گم مي کني

و من ميگم نميکنم

... چطور جرات مي کني

آقاي جان

 

... ما فقط داشتيم

وقت داروهاي پرنسسه

 

ميشه من؟
خودم انجامش مي دم

 

خب؛ اگه ميخواي که

 

شب بخير عزيزم

شب بخير مامان

 

چطوري عزيزم؟

 

قصر کنزينگتون ؛ لندن

 

ويــــکتــــورياي جــــوان

 

قصر پادشاهي لئوپولد ؛ بلژيک

نامه اي ازانگلستان دريافت کردم

 

خواهرم ميگه ويکتوريا نامه رضايت به داشتن نائب السلطنه رو امضا نمي کنه

 

و چرا بايد امضاش کنه؟

پرنسس نزديکه 18 سالشه ، چرا نامه اي رو امضا کنه که همه اختيارات و قدرتش رو ميگيره؟؟

چون اون يه بچه نادانه

چون به راهنمايي و زمان نياز داره که خودش رو براي ملکه بودن آماده کنه

 

تا وقتي که خواهرم به عنوان نائب السلطنه روي تخت بشينه

 

سرجان کانري نائب السلطنه ميشه

 

متأسفانه دوشس ( همسر دوک ) توسط يکي ديگه کنترل ميشه

 

شايد اعلي حضرت تمايل داشته باشن که کونري و خواهرشون رو ؛ قبل از اينکه دير بشه

کنار بگذارند و در عوض ملکه آينده رو حمايت کنن

 

البته مسلما دوشس از اين اتفاق خرسند نميشن

 

بارون، من کوچک ترين پسر يه دوک فقير بودم

و حالا پادشاه بلژيک هستم

 

اين اتفاق ها بدون تصميم گيري هاي سخت انجام نميشه

 

،از طرفي
کي يه دختر جوون رو بيشتر از همه کنترل مي کنه؟

 

حالا برو آلمان و آموزش برادرزاده ام رو تموم کن

 

قصر روزنائو ؛ کبورگ ؛ آلمان

!آلبرت

 

فکر مي کنم ميخواي اين بعدازظهر باهام قدم بزني

 

واقعا؟ ما دوتا تنهايي؟
مامان چي ميگه؟

 

بي حرکت بمون وگرنه نميتونم دماغت رو درست بکشم

 

اوه من تسليمم

...تو غير قابل تحملي تو غير قابل تحملي

تو غير قابل تحملي

ويکتوريا، مادرتون منتظره

 

بيا

 

دش

 

دوشس کجا هستند؟

در سالن پذيرايي؛ اعلي حضرت

 

سه روز طول مي کشه با کلسکه از کوبرگ بيان

 

! دشي

چطوري از پله ها اومدي پايين؟

قدم زدم

 

تنها که نبودي؟

نه تنها نه. لتزن همراهم بود

دستت رو هم گرفت؟ -
آره -

... هر چند اينکه چرا هنوز مجبوره بگيره

هنوز هم لازمه

چون همه توي انگلستان سلامتي تو رو نميخوان

 

لطفا کتاب رو بذار سرجاش

 

!دشي

انگلستان کليد صلح در اروپا محسوب ميشه

 

عموي توشش ساله که از جنگ هاي داخلي به بعد پادشاهه

اون فقط پادشاهي بلژيک رو تسخير کرد

چون انگلستان قول داده بود حمايتش مي کنه

 

و اگه اون بخواد پادشاه بمونه بايد قدرت انگلستان رو هم در دست داشته باشه

رمان هاي مورد علاقه؟

( به زبان آلماني )
خودش هم به همين زيبايي هستش؟

 

انگليسي ، فقط انگليسي صحبت کن

 

اون خيلي رمان نخونده ،چون تا سال پيش براش ممنوع بوده

اما با اين وجود کدوم رو دوست داره؟ -
عروس لمرمور -

اثر کي؟
سر والتر اسکات

تفريحات ديگه؟

نقاشي ؛ قطعا عروسک هاي معروف

پيانو .. در کل موسيقي

هر چند پذيرفتن اينکه ، شوبرت رو زياد نمي شناسه سخته

شوبرت رو فراموش کن
اون از آهنگ سازاي مدرن خوشش مياد

اجازه رفتن به تئاتر رو داره؟

 

فقط اپرا و باله

و کدوم اپرا رو بيشتراز همه دوست داره؟

 

نرما؟

 

اي پوريتاني

 

براي ادامه کنترل پرنسس ويکتوريا

سر جان و دوشس؛ اون رو از دربار پادشاه ويليام دور نگه ميداشتن

 

براي همين وقتي بين مردم ظاهر مي شد

حضورش به تنهايي نظر همه رو کاملا به خودش جلب مي کرد

 

تو بايد نظرش رو جلب کني قبل ازاينکه کس ديگه اي اين شانس روبدست بياره

 

هنوزم کاملا خوب نشدي

شايد بهتر باشه براي ماه آگوست بريم

نه؛ مامان

منظورت چيه نه؟

همين الانش هم تولد ملکه رو از دست داديم
ديگه تولد پادشاه رواز دست نمي ديم

ما دعوت رو قبول کرديم. پس ميريم

 

ويکتوريا بمن دستور نده. من يه خدمتکار نيستم

خب همين الانش هم در مورد اتاق هاي اضافي ازم اطاعت نکردي

همون کافيه

قراره مثل خرگوش ها زندگي کنيم؟
توي يک جعبه، همه کنارهم؟

مامان ما توي يک قصر زندگي مي کنيم.شرايط مون خيلي بهتر از بيشتر آدماست

اتاق هايي رو که من انتخاب کردم خالي بودن

راه ندادن ما به اونجا يه جورايي زننده بود

 

اين چيزيه که جان ميگه

مي دونستم اون يه چيزي گفته

 

فرزند عزيزم
اون فقط بهترين رو براي تو ميخواد

اي کاش اينو باور مي کردي

 

من برادران کوبرگ رو دعوت کردم که بيان و بمونن

 

تو بايد اونا رو بهتر بشناسي

چرا؟

چون که بايد

 

دايي لئوپولد فکرمي کنه ايده خوبيه

 

اگه يه سنجاق ديگه به من بزني قسم مي خورم ، نگهبان رو صدا مي زنم

 

اولين ملاقات از همه مهمتره
نبايد اشتباهي داشته باشيم

 

و هميشه يادت باشه که تو اول از همه يک کوبرگ هستي

 

پادشاه بلژيک يه کوبرگه

پادشاه پرتقال يه کوبرگه

 

مادر ملکه انگلستان هم يک کوبرگ هستش

و تو نفر بعدي خواهي بود

 

حالا به انگلستان برو و خنده به لبهاي ملکه بيار

 

تمام بارتون همين هستش؟

اگر خواست برقصه چي؟

اين اولين ملاقات شماست. اين درخواست رو نميکنه

 

بيارش داخل

 

سروران من خوش آمدين

متشکرم

من سِرجان کنروي ، مدير امور منزل دوشس هستم

از اين طرف لطفا

 

دوشس در اتاق پذيرايي هستن

 

آه ! اجازه ميخوام اعلي حضرت رو معرفي کنم
سلام

 

خانوم من ارنست هستم
اين برادرم آلبرته

 

ما که مطالعه ي شمارو متوقف نکرديم؟

نه؛ اصلا
سفرتون چطور بود؟

طولاني اما بد نبود

و کتاب با خودمون داشتيم که سرمون رو گرم کنه

در حقيقت

من وقتم رو با کتاب عروس لمرمور گذروندم

 

نوشته سر والتر اسکات

 

بله

 

مي خواين بياين و مادر رو ببينين؟

 

از آهنگ سازاي مدرن فکر کنم وينچنزو بليني مورد علاقه منه

چه تصادفي ! منم همينطور
کدوم اپرا رو بيشتر از همه دوست داري؟

نه صبر کن بذار حدس بزنم اي پوريتاني؟

واقعيتش اينه که؛ درسته

منم قبلا دوسش داشتم اما الان نرما رو ترجيح ميدم

 

!دشي ! برو بگيرش ! بيارش ، دش

 

من يه جورايي شما رو اذيت کردم؟

نه

 

و شوبرت

 

شوبرت رو دوست دارم

 

فکر کنم
فکر کنم احتمالا شما دوست نداري اما من دارم

 

من مشکلي با شوبرت ندارم

 

چه خوب

 

تاحالا احساس کردي خودت مثل يه مهره شطرنج هستي؟

 

توي بازي اي که برخلاف ميل تو باشه؟

 

شما کردي؟

هميشه

 

ميبينم چطور اطراف من ميرن و ميان و من رو بازي ميدن

 

دوشس و آقاي جان؟

 

نه فقط اونا ، دايي لئوپولد

 

پادشاه ، و مطمئنم نصف سياستمدارا که آماده اند دامن منو بگيرن

و از اين طرف به اون طرف بکشونن

 

پس بايد به قوانين بازي مسلط بشين تا بهتر از اون ها بازي کنين

 

پيشنهاد که نمي کني شوهري پيدا کنم که به جاي من بازي کنه؟

 

بايد يکي رو پيدا کنم که با شما بازي کنه نه به جاي شما

 

چطوره گروه موسيقي روصدا کنيم تا کمي برقصيم

 

تازگي ها والس رو گوش کردم و فوق العاده عاشقش شدم

 

روي رقص والس خيلي مسلط نيستم

 

... اوه

 

چه قدر بد

 

مي دوني پادشاه ازمن خواسته بود با
پسر عمه ام جورج ازدواج کنم

 

شطرنج اون چطوره؟

 

ويکتوريا

 

مشکلي نيست لزن ، آلبرت مي تونه منو ببره بالا

بايد دستم رو بگيري ، مامان اصرار داره
اميدورام مشکلي نداشته باشي

نه ابدا

 

چي مي خواستي بگي؟

 

فقط اينکه بيشتر از چيزي که فکرشو ميکني شرايط زندگي تو رو درک ميکنم

جدا؟

بچگي منم راحت نبود، من مادرم رو وقتي پسربچه بودم، از دست دادم

ميدونم.. اون مرد

نه.. يعني آخرش مرد ، اما

 

خيلي قبل تر ازاون به جاي ديگه اي فرستاده شده بود

 

يه مشکلاتي بود

همه سکوت کرده بودن و الان هم هيچ کسي درموردش حرف نمي زنه

 

اما مي دونم تنها زندگي کردن چقدر برات سخته

 

وقتي که نتوني احساسات واقعي خودت رو بروز بدي

 

عمو لئوپولد از شما خواست اين رو به من بگي؟

نه ، حقيقتش بهم گفت که هيچ وقت اينو نگم

 

خب ، پس چقدر کم منو ميشناسه

 

ميشه براي شما نامه بنويسم؟

 

فکر ميکنم شاهزاده ها که برن شما دلتنگشون ميشيد، خانم

!گستاخ نباش

 

اون پسرا مايه آزارتون هستن

اوه خواهش مي کنم لزن. فکر ميکني اينقدر حواسم نيست که

وارد يه زندان ديگه نشم؟

 

بايد يک روزعروسي کني

 

خب؛ دليلي که نمي بينم

 

و اگرهم عروسي کنم بايد خودم خوشحال بشم

نه مامان يا دايي لئوپولد يا پادشاه يا بقيه ، بهم اعتماد کن

 

آلــــــــــماني

 

بايد برقصم؟
آره بايد

 

همه جا با جان نثارها باشيد

ما داريم براي جشن تولد عموم ميريم ويندسور

توي قصر دشمن

دشمن شما سر جان؛ نه من

با هيچي موافقت نکن

در مورد اتاق ها چي بايد بگم؟

 

بگو به درخواست ملکه به اتاق هاي بيشتري نياز داشتيم
مسخره ست

 

اي کاش تو هم با ما ميومدي

 

خيلي دقيق نگاه ميکني بارونس ، داري روي من مطالعه مي کني؟

يکي بايــد اينکارو بکنه

 

صدر اعظمه الان؟

 

ملبورن

شاهزاده ملبورن

 

رهبر آزادي خواهان که شايد زماني که پرينسس موفق بشه ، او هم به قدرت برسه

ممکنه دردسرساز باشه

چرا؟

چون صلاح انگلستان رو در درجه ي اول قرار مي ده

اين بده؟

 

به نفع ما نيست

 

اون يه قطره خون انگلستان رو براي نجات سلطنت بيگانگان هدر نمي ده

 

وايکانت ( لقب اشرافي ) ملبورن

 

ولي براي چي بايد بخواد سلطنت يک کشور بيگانه رو حفظ کنه؟

اگر اين چيزي نباشه که انگلستان ميخواد

 

اين همون طرز تفکريه که عمو لئوپولد شما ازش مي ترسه

 

به همين دليل ميخواد خواهرزاده اش در آينده ملکه انگلستان باشه

قصر ويندسور - تولد پادشاه
دوک ولينگتون

در نظر همه ، رهبر حزب مخالف محافظه کار ؛ ناپلئون کانکرو؛ يه قهرمان دوست داشتنيه

دوک سرشناس قديمي ولينگتون

اما در واقع اين طور نيست
نه

خيلي سالم و سلامت به نظر مياين قربان
مرسي آقا

اي کاش منم بودم، از غذا لذت ببرين
مرسي

صدراعظم محافظه کار بعدي سر رابرت پيله

و دوشيزه پيل

 

کدوميک طرف ويکتوريا هستند؟

 

اون يک آزادي خواه هستش

 

و مهم تر از همه اينکه اون طرفدار شاهزاده ملبورن هستش

و ملبورن هم تا جايي که ميتونه از اين قضيه سوء استفاده ميکنه

 

عليا حضرت پرنسس ويکتوريا کنت

 

عليا حضرت دوشس کنت؛ بانو فلورا هيستيگنز

 

سلام عمو

اون خانوم ظريف و متين رو ببين

همه ما مونديم که چي توي سر داره

 

خيلي زود مي فهميم

شاهزاده ملبورن ويکتوريا روعاشق خودش ميکنه

 

اين تاک تيک ملبورن هستش

 

ويکتوريا رو دست کم نگير

و تو ملبورن رو دست کم نگير

 

عزيزترين برادرزاده ام

 

نمي خواي به پسرعمه ات ؛ جورج سلام کني؟
عصر بخير جورج

چطور خواهرزاده و برادرزاده ام اينقدر بزرگ شدن که من نفهميدم؟

در حاليکه شما هيچ تغييري نکرديد و هنوز مثل هميشه جذاب و زيباييد

اگه سرم رو بهت نزديک کنم و آروم حرف بزنم

اونا فکر مي کنن ما داريم نقشه اي مي کشيم
بله

بله . اگه يکم به نظر متعجب بيام

خب اونا کاملا مي فهمن

 

اي کاش بيشتر مي ديديمت اما خب
نه من نه تو مقصريم

 

واقعيت اينه که خانوم ، شما 17 تا از اتاق ها رو دزديدين

 

هيچ کي نمي تونه اتاقي بدزده آقا

 

اتاق ها همونجا سر جاشون هستن

حالا فقط مورد استفاده قرار گرفتند و قبلا خالي بودن

فهميدم! پس من هيچ قدرتي نسبت به کاخ خودم ندارم؟

خب چرا نمياي اينجا زندگي کني و اون وصله ايرلنديتو هم با خودت بياري؟

من و ملکه از پناه دادن شما خوشحال ميشيم

 

منم همينطور آقا

البته اگر ميدونستم اينجا به من احترام مي ذارن ميومدم

چطور جرات مي کني اينطوري حرف بزني؟
کافيه

 

موضوع رو بيش از اندازه کش دادي

 

شنيدي کونروي سعي کرده پرنسس ويکتوريا رو براي امضاي حکم نائب السلطنه تحت فشار بگذاره

و او هم با لجبازي که ازش سراغ داريم امضاش نميکنه

البته اين جسارت و شجاعتش رو ميرسونه

 

تولد بعدي شما اتفاق تاريخي بزرگي خواهد بود

اميدوارم اين باعث بشه توي دربار بيشتر شما رو ببينيم

منم همينطور شاهزاده ملبورن

 

مي دوني که تو به يک دوست و هم پيمان ممکنه نياز داشته باشي؛ خب من هستم

 

يک صدر اعظم کارهاي مهم تر ديگه اي داره

اصلا اين طور نيست
من آخرين دوک کنت رو مي شناختم

و طبيعتا به دخترش علاقه مندم

پدرم رو مي شناختي؟

 

بله

 

ببخشيد. براي شما حرف زدن درموردش سخته؟

نه من خيلي دوست دارم از کسي درموردش بشنوم که اون رو مي شناخته؛ چون خودم هرگز نتونستم

 

.. خب

 

خب ،اون يه نجيب زاده بزرگ بود. به اين ايمان داشتم

مطئنم که همين طور بوده

 

يک هم صحبت و همراه خوب؛ مثل نائب السلطنه، برادرش

اما نه پرخرج مثل اون

 

و مهربان مثل پادشاه؛ برادر ديگه اش

 

اما احتمالا نه به اندازه اون پرحرف

 

جوري از پدرم حرف مي زني که انگار از همه اونها بهتر بوده

 

دقيقا همين طور فکر ميکنم خانوم

 

راهنماتون به شدت مشغول کاره ، دوشس

مي بينيم که با تورش منتظره پروانه خوشگل رو به دام بندازه

 

و وقتي که حزب شما دوباره به قدرت برسه ، دوک شما اينکارو نمي کني؟

 

اصلا به پاي ملبورن نخواهم رسيد

متاسفانه من اهل چرت و پرت گويي نيستم

 

پيــل از اين عادت ها نداره

 

و براي من تعريف کردن از پدرش خيلي سخته

بي رحم ترين افسري که به عمرم ديدم

 

بابت آرزوهاي قشنگتون براي تولدم ممنونم

 

زندگي طولاني و دوست داشنتي اي داشتم

 

اما احتمالا براي مدت کوتاهي خوشحال باقي ميمونم

 

اما اونقدر کافي که

 

هرگونه نقشه اي براي داشتن نائب السلطنه از بين بره

 

تا قدرت سلطنتي رو

 

به اون خانوم جوون واگذار کنم

 

نه به دست آدمي که نزديک منه

 

و توسط نصيحت هاي شيطان ها احاطه شده

و نميتونه اونطور که شايسته است

در موقعيت خودش رفتار کنه

 

به من بي احترامي و توهين شده بسيار زننده و مداوم به من توهين شده

اون دخترش رو ، فرزند برادرم رو

از دربار من دور نگه داشته

اما از حالا به بعد
بهش مي فهمونم که من پادشاهم

و اجازه نميدم مسخره دست اون باشم و ازش شکست بخورم

يا از ميمون هايي که اطرافش نگه داشته

 

حالت خوبه؟

 

خانواده ... هيچ کس بدون اون وجود نداره

 

(آلــــــــــــــمــانــــــــي)

 

گوش مي کني؟

 

چي؟

 

خب؟

نامه رسان بود بانوي من؛ نامه اي براي شما آورد

اما از آلمان نيست
از طرف پادشاهه

 

که اينطور، مرسي واتسون

 

نمي بيني اون چي مي خواد؟

اون حقوق منو از لحظه اي که 18 سالم بشه بالا ميبره

و ميخواد که من رو در دربارش داشته باشه

اين مشکلش چيه؟

پادشاه مي خواد تورو از مامانت جدا کنه

اون مي خواد تورو کنترل کنه

 

که تورو از آدم هايي که تنها هدفشون حفاظت از توئه دور کنه

سر جان نيازي به داد و فرياد نيست

مردم خودشون به زودي از کارما سردر ميارن

بدون اين که تو بخواي به زبون بياري

 

بهش بگو ، بهش بفهمون

 

منظور سر جان اينه که براي وظيفه اي که در پيش رو داري آماده نيستي

و اگر نيستم ؛ تقصير کيه؟

تو خيلي جووني ! کم تجربه اي

تو مثل يه عروسک چيني مي موني که داره از سراشيبي سر ميخوره پايين

خب پس بهتره خورد بشم ، چون ديگه براي تغيير دادن رفتاراي من خيلي ديرشده

 

حالا هم اگه اجازه بديد

نه اجازه نميدم

حالا هم اين کاري هستش که تو انجام ميدي

 

اول پول رو رد مي کني

و مي خواي که به جاي تو به مادرت داده بشه

بعد از اون، از امروز منو به عنوان منشي شخصي خودت معرفي مي کني

و در آخر هم قبول مي کني که دستيار نائب السلطنه دوشس شي. تا زمانيکه 25 سالت بشه

نه من و نه مادرت به کمتر ازاين رضايت نميديم

 

فقط شايد بتوني هر کاري ميخواي با اون پول بکني

حالا هم از سر راه من برو کنار

 

و تو هم اگه فکر ميکني که من فراموش مي کنم که سکوت کردي و فقط نگاهش کردي

که با من اينطور رفتار کنه؛ سخت در اشتباهي

 

براي اين بي اطاعتي هيچ مرزي نيست؟

يادتون بمونه کي اين حرف رو زدم
سلطنت کونروي درراهه

 

هم عروس بيچاره من ، اون مرده آشغال کيه که دورشو گرفته؟

 

عموش در براسل چي؟
نمي تونه دستيارش باشه؟

 

پادشاه لئوپولد بسيار بي ثبات و غيرقابل پيش بينيه

حتي اگر اون کونروي رو هم بيرون کنه

فقط براي اين خواهد بود که خودش کنترل بيشتري روي ويکتوريا داشته باشه

 

ممکنه فايده اي داشته باشه اگر

من يه سري به پرنسس ويکتوريا بزنم

قبل ازاينکه کونروي اونو به چنگ بياره؟

 

خيلي خب

 

خدايا با تموم مهربونيات ، منو بکش

 

زماني که اون ديگه به سني رسيده باشه که حداقل ماجراي نائب السلطنه داشتن تموم شده باشه

 

دارم به شما مي گم شاهزاده ملبورن؛ رفتار اون با من

باعث شد ديگه به هيچ وجه توي هيچ سمتي اطراف خودم نذارمش؛ هيچ پستي

 

فکر نمي کنين رها کردنش خطرناکتر باشه؟

 

چيزهايي مي دونم که باعث ميشه هيچ وقت نتونم بهش اعتماد کنم

 

حالا ميدونم که بايد بانو فلورا رو تحمل کنم

مامان نمي تونه حتي بدون نديمه توي دربار ظاهر شه

اما براي کونروي حد و مرزي قرار ميدم

 

و به محض اين که ملکه شدم؛ ديگه هرگز نميخوام ببينمش

خب ما نمي تونيم جلوي دوشس رو بگيريم

که جان رو همراه خودش نداشته باشه

 

اين مشکل دوشس خواهد بود نه من

 

ويکتورياي عزيزم وقتي فکر مي کنم

 

ويکتورياي عزيزم اگر هرگز نيازي به

 

(آلماني)

 

که چي؟ مثل لاشخور؛ تا مردن پادشاه اوجا پرسه بزنم

و خانوم

 

نيازي نيست نگران باشين

 

من خودم مي تونم منشي شخصي شما ميشم

 

حداقل از الان به بعد

متشکرم شاهزاده ملبورن . با اين کار خيالم رو آسوده مي کنين

(آلماني)

ارنست انگليسي حرف بزن لطفا

 

وقتي که اون واقعا بميره

با بيشتر از يک لاشخور طرف خواهيم بود

 

بايد بريم سراغ ملاقات هاي جديد

در مورد نديمه هاتون و بقيه

 

شايد دوشس سوثرلند خانم "رابز" خوب باشه

اوه من اصلا اونو نمي شناسم

خانوم در مورد اين هم بايد بگم که اون يکي از دوست هاي عزيز منه

حتما ازش خيلي خوشتون مياد

 

بدون راهنمايي شما نميدونستم چي کار بايد ميکردم

اميدوارم بدونيد چقدرازتون متشکرم

من يه ليست تنظيم مي کنم

 

چيه؟ دوسش نداري؟

چرا دوسش دارم

 

بيشتر از اون چيزي که انتظار ميرفت

 

اما زياد به من بستگي نداره؛ داره؟

 

تو به يه مردي که منتظر يه خانوم ثروتمند ميشه

تا تصميم بگيره که اونو ميخواد يا نه چي ميگي؟

 

خب چرا بهش نمي گي که چه احساسي داري؟

 

ويکتورياي عزيزم

 

اين روزها سرشار از غم خواهند بود

چون ميدونم پادشاه براي تو عزيز و دوس داشتني ست

 

اجازه ميدي با وجود فاصله اي که داريم همدردي و پشتيباني خودم رو تقديم تو کنم؟

 

حالا که نميونم کنار تو باشم ؛ دعا مي کنم صداي منو

توي آهنگي که براي تو مي فرستم بشنوي

 

تو علاقه من به شوبرت رو مي دوني

 

اين آهنگ آواز قوي شوبرت هستش ومن اينو در قلبم با تو مي نوازم

 

آماده ست؟

 

ممکنه آون آماده باشه اما ويکتوريا نيست

 

اجازه بده از موفقيت و آزادي اي که ملکه بودن براش به همراه داره لذت ببره

 

ما بايد منتظر نااميدي و تنهايي بعد از اون باشيم

 

قصر ويندسور؛ 18 ژوئن 1837 ؛ ساعت 3:30 صبح

 

ويکتوريا

 

تو بايد الان بياي

 

زنده باد ملکه

 

من دارم به تختم برميگردم

 

حدس ميزنم شاهزاده ملبورن خيلي زود خودش رو ميرسونه

 

لتزن؛ اگر من آماده پذيرايي نبودم ، مطمئن شو اون چيزايي رو که نياز داره در اختيارشه

 

البته بانوي من ... سرورم

 

ويکتوريا صبر کن

 

من دستت رو مي گيرم

نه مرسي مامان

 

در ضمن لتزن صبح که شد؛

ترتيبي بده که تختم رو به اتاق خودم جابه جا کنن

مطمئنا نيازي به اين کار نيست

در اولين فرصت لتزن

 

اعضاي مجلس آماده اند عليا حضرت

 

علياحضرت ، ملکه

 

باعث عزت و افتخار منه که شما رو

اعضاي رايزني شخصي خودم مي نامم

 

براي پادشاه و ملکه خودتون

 

خالصانه براي فوت عموي عزيزم ، پادشاه ؛ اظهار تاسف مي کنم

 

اما ميدونم که ميتوانم روي شما حساب کنم

براي خدمت صادقانه به دربار؛ همونطور که در خدمت او بوديد

 

من جوان هستم اما دنبال ياد گيري ام

 

و به وضوح ابراز ميکنم که زندگيم رو به خاطر کشورم و مردمم فدا ميکنم

 

و به کمک شما دراين زمينه نياز دارم

 

مي دونم نبايد نا اميد بشم

 

ممنونم

 

اون به محافظتت نياز داره شاهزاده ملبورن

 

خوب مواظبش باش و اون رو از آزار و اذيت ها امن نگه دار

 

فقط از روي کنجکاوي ميپرسم؛ ميشه يه روزي خودم اول اون ها رو بخونم؟

از اين يکي لذت خواهي برد

 

استعداد زيادي در تشريح موضوع داره

آماده شليک

 

قصر باکينگ هام؛ لندن
آلبرت عزيزم؛ سه شنبه براي ديدن قصر باکينگ هام به لندن رفتم

 

به تازگي تموم شده تموم شده و من اولين فرد از خانواده سلطنتي خواهم بود که اينجا زندگي مي کنه

 

وقتي از کالسکه پياده شدم

براي اولين بار در عمرم احساس آزادي کردم

 

با شکوه ست ، اينطور نيست؟
بله

 

تو به زودي بايد به فکر ازدواج باشي

کسايي که لئوپولد براي تو در نظر گرفتن، چطور بودن؟

 

نمي تونم با مردي ازدواج کنم که اونا مي خوان

اوه

 

هر خواستگاري شرايط خودش رو داره

 

نمي تونم براي مدتي خانوم خودم باشم؟
اين حق رو ندارم؟

 

شاهزاده ملبورن عزيز خيلي مهربان هستن

نميتونستم راهنمايي بهتر از اون پيدا کنم

 

ممکنه روياي مستقل بودن رو داشته باشي اما هيج وقت بدستش نمياري

 

از حالا؛ همه تو رو براي رسيدن به خواسته هاي خودشون تحت فشار ميگذارند

و ملبورن بيشتر از همه

 

فقط به ياد داشته باش که تو ملکه هستي و اون يک سياستمدار

 

و سياستمدارها با عقيده هاشون هميشه پادشاه رو تحت فشار قرار ميدن

اونا ميرن ، اين تو هستي که مي موني

 

پس شاهزاده ملبورن عزيز رو فقط در پست کاري خودش محدود کن

 

او همين الان هم خانه دار جديد رو براي قصر انتخاب کرده

 

درمورد نديمه هاي من

بله ، براتون همين امروز ليستي ميارم

همشون پذيرفتن

 

مشکل اينه که زن عمو به من توصيه کردن در انتخاب خيلي متعصب نباشم

در کمال احترام ، سرورم؛ فکر کنم اين چيزارو حداقل به خوبي ملکه دوگر درک ميکنم

قطعا همين طوره

و ما به دوستاني در اطرافمون نياز داريم

به خصوص وقتي که کارمون رو شروع مي کنيم

 

نمي خواهيم که سر جان کونروي دزدکي خودش رو زير ميز پنهان کنه

مسلما نه وقتي که هر دو؛ دوستان اطرافمون رو محدود کنيم

خب کاملا همين طوره خانوم

اينجا خيلي سرده ، چرا آتش روشن نکردند؟

به نظر شومينه ها توسط افراد لرد استوارت آماده شده

اما روشن کردنشون به عهده افراد لرد شمبرلين هستش

و هيچ کسي هم نمي دونه کدوم نوکري بايد اينکارو بکنه

زياد منطقي نيست

 

خب اگر روش انجام کار اينه پس من نبايد توش ديگه دخالت کنم

البته بايد تا اونجايي که مي تونيم سرو ساماني به اوضاع بديم

 

اگر از بازديد انگلستان يک چيز رو فهميده باشم

رنج و درديه که هست و به کمک من احتياج هست که از بين بره

هيچ وقت سعي نکنين خوب کار کنين سرورم

هميشه به گرفتاري هاي وحشتناک ختم ميشه

آقاي ملبورن من که نمي خوام مثل کشيش شمارو موعظه کنم

درسته؛ چون من اصولا هيچ وقت به کليسا نمي رم

چون غيرعادي ترين چيزارو اونجا مي شنوي

 

هيچ قولي بهش ندادم

 

اما گاهي اوقات به شدت احساس تنهايي مي کنم

 

نه زماني که من اينجا باشم ؛ سرور من

 

لرد ملبورن براي من شبيه بک معجزه است

 

او ثابت کرده که بخشنده ترين و با احساس ترين

و در عين حال شگفت انگيزترين سياستمداره

 

او ن کسي هست که من بهش اعتماد دارم و برام عزيز و محترمه

بهترين هم صحبتي که بتوني تصورش رو بکني

بعضي اوقات اون قدر باهم مي خنديم که مثل بچه هاي کوچولوي شيطون ميشيم

 

اوه آلبرت به شدت منتظر روزي هستم

که بتوني اون رو به اندازه من بشناسي و با من هم عقيده بشي

 

دوستدار شما ، ويکتوريا

 

همش تعريف و تمجيد از شاهزاده ملبورن

و تقريبا ديگه هيچي

 

همــه چيــز بــراي کســــي خــــواهد بــود که صــــبر مي کــــند

و اگر هيچ چيزي بدست نياد؛ اون وقت چي؟

 

تو منو بازي دادي، بارون

 

و ديگه کافيه

 

من به انگلستان برميگردم

بايد يه دليلي وجود داشته باشه که بتوني به ملاقات عليا حضرت بري

 

پس بهانه اي پيدا کن

 

خب قراره پيشنهاد ازدواج بدي؟

 

پس قراره چه فکر ديگه اي بکنم

مثلا ميري تا از هواي لندن لذت ببري؟

فقط ميرم تا کمي باهم وقت بگذرونيم ؛ همين

 

از طرفي اجازه اون کارو ندارم

 

ظاهرا اول بايد اون چيزي بگه

 

پس نمي تونم خواستگاري کنم ؛ حتي اگرم مي خواستم

 

و ميخواي که اين کارو بکني؟

 

خواهش ميکنم بي حرکت بمون. هميشه براي کشيدن بيني ؛ مشکل دارم

 

اجازه دارم حرف بزنم؟

 

بله؛ اما بايد بي حرکت بموني

 

هيچ چيزي نميتونه با زيبايي يک باغ انگليسي رقابت کنه

 

از تمام چيزهاي زندگيم در کنسينگتون؛ اين تنها چيزيه که برايش دلتنگ خواهم شد

 

...اما باغ هاي قصر باکينگ هام هم مطمئنا

داري تکون مي خوري

اوه

 

حالا هم دارم مي خندي

 

! غيرممکنه ! تو از اون هم بدتري

 

بر اين باورم که ما وظيفه اي نسبت به اشخاصي که به ما نياز دارن ، داريم

 

اين کارهر فرد سلطنتي در زمان قدرتش هستش که از کساني که هيچ حمايت ندارند؛ حمايت کنه

 

خانه سازي ، مي تونم نشونتون بدم؟

 

صنعت به سرعت در حال گسترشه

اونقدر که مردم توجهي ندارن به اينکه کارکنان کجا زندگي خواهند کرد

 

اما من تجربياتي دارم
در مورد اين که با ساختن اين خانه ها در 2 قسمت

... مي تونيد اون ها رو امن بسازيد، خونه هايي مناسب براي 2 خانوار با هزينه اي کمتر از

 

ببخشيد نمي خواستم دخالت کنم

نه؛ براي اين همه با انگيزه بودن و هيجان؛ نيازي به عذرخواهي نيست

 

به نظر خيلي چيزا براي يادگرفتم دارم

 

با وجود همه ي وظايفم .. که براي من بسيار جدي هستند

 

ميدونم که همين طوره

اما خيلي از آدما منتظر شکست خوردن من هستند

 

و بيشتر به دنبال اين هستند که از جواني و بي تجربه بودن من سوء استفاده کنند

 

پس شما رو به اندازه من نميشناسند

 

ميتونم نگه اش دارم؟

 

پس يادت باشه اولين چيز پيدا کردنه نقطه ي تکيه گاه هستش

پس دستت رو بگيرعقب زير چانه ات

خوبه ، اين درست همون جاييه که هميشه بايد بياد؛ حالا کمان رو باز کن

 

دستت بايد چرم رو پوشش بده . اينجوري

محکم زه رو مثل پنجه بگير ، با يک انگشت و دو انگشت

پنجه؟

بله ، و ببرعقب زير چانه

 

اين بازو رو يه کم خم کن .بچرخون که تير رو بگيري

 

خوبه. خيلي خوبه

 

حالا با تير امتحان کن

 

هنوز اين جاست؟

به اصرار مادرم

 

قطعا خواسته من نبوده

 

قراره من کجا زندگي کنم؟

قراره از اينجا بيرون برم؟

تا کنار جاده واسه يه تيکه نون خشک گدايي کنم؟

اين چه حرفيه. شما با ملکه به قصرمي رين

 

اما اون براي شما يه ساختمان جدا رو ترتيب داده

و به اين ترتيب هردوتون حريم شخصي کافي اي خواهيد داشت

 

من نمي خوام نسبت به بچه خودم حريم شخصي داشته باشم

قطعا اين طور کنار گذاشتن ما پادشاهي جديد رو با روسوايي روبرو ميکنه

 

من دست شما رو خوندم سرور من

 

! شما ميخوايد به جاي پدرش و مادرش باشيد و خدا ميدونه ديگه به جاي چه کس ديگه اي

 

اگر قراره من منشي شخصي ملکه نباشم پس سمت من چي خواهد بود؟

ببخشيد

 

ظاهرا به اندازه کافي واضح صحبت نمي کنم

 

شما بازي خودت رو کردي و باختي

 

عليا حضرت ، صدر اعظم اينجا هستن

ممنون دوشس

 

براي قبول کردن اين سمت؛ من ازتون به درستي تشکر کردم؟

متأسفانه اين کار گرفتاري هاي زيادي خواهد داشت

نديمه شما بودن افتخار بزرگيه بانو

فقط مشتاقم که شايستگي خودمو نشون بدم

آقاي ملبورن فکر مي کنن شما ( براي جايگاهتون )عالي هستين

 

ملاقات آلبرت به کجا رسيد؟

نوشته؛ ويکتوريا هنوز تحت کنترل ملبورنه

ملکه ناخشنود و سر در گم هستن

پس آلبرت بايد توي انگلستان بمونه

تا ملکه بيشتر از ملبورن روي اون حساب کنه

 

ملکه اليزابت هيچوقت ازدواج نکرد، اما بابت اين مسئله مشکلي براشون پيشآمد نکرد

کليســــــاي وست مينستر؛ يک هفته قبل از تاجــــــگذاري

شما با مراسم تاج گذاري و صندلي و سنگ اجدادي اسکون آشنا هستيد؟

آشنا ؟ بــــله

 

اما با دنيايي از ترس

 

به شدت نگرانم که اون روز نااميد بشم

چون مي خوام کاملا بي نقص انجامش بدم

 

فقظ خودت باش

 

طبيعت و ذات شما همه چيز رو اون طوري که بايد؛ پيش خواهد برد

 

بله. ببخشيد بانو اونا دارن کليسا رو براي مراسم آماده مي کنن

بهم گفتن که اجازه مي خوان به محضر شما مشرف بشن

 

عذرخواهي لازم نيست

 

خدا شما رو حفظ کنه عليا حضرت

 

واقعا مي خوام کمکشون کنم .هر طور که شما بگين

 

و نه فقط کارگرهاي فقير؛ که گرسنه ها و بي خانمان ها رو هم ؛ همين طور

آدم هايي هستن که سر در گم هستن، وظيفه کيه که به رفاه شون رسيدگي کنه؟

 

خب تجربه من ميگه بذارين همه چيز خودبه خود پيشرفت کنه

اگه دخالت کنين ، ريسک رو کردن ورق اشتباه رو زياد مي کنين

اما؛ شاهزاده آلبرت مخالفه

 

اون مطالعاتي روي شرايط کارگرا انجام داده

اون براي بهبودي شرايطشون کلي ايده توي سرش داره

واقعا اين طوريه؟

 

چه الهام بخش

 

خب ، خوبه به نظرمياد مرد جواني هستند که

آمده است در اولين فرصت ممکن مسئوليتي رو بپذيره

 

پس بايد به قوانين بازي مسلط بشين تا بهتر از اون ها بازي کنين

 

از اين حرکت کاملا مطمئني بانوي من؟

 

مهره بعدي رو حرکت بدين

 

خب؟

 

احتمالا شما من رو در مراسم معارفه همراهي نمي کنيد

 

احتمالا در مراسم تاجگذاري هم نخواهيد بود

 

عاليه

 

تو آماده نيستي

بي تجربه اي؛ بسيار جواني

 

پس شما رو به اندازه من نمي شناسند

 

اينقدر با تعجب نگاه نکن

ملکه وظايف مختلفي داره

مايه دل گرميه که شما از ساده ترين اون ها هم غافل نمي شين

حتي در روز تاج گذاري

فکر نمي کنم دش اجازه شو بده

سعي کنين قبل از مجلس رقص؛ کمي استراحت کنين

ميکنم

چون تصميم دارم هر طور شده تا سپيده دم برقصم

 

عليا حضرت ، ملکه

 

مطمئنين اين کار درسته؟

 

روز پر مشغله اي بود. خسته نيستين؟

اوه نه
...آه جدا نه ، فقط

 

خب ، من قوي تر از اوني هستم که به نظر مياد

 

تا کي در لندن خواهي بود؟
فقط تا جمعه

ازينجا تا بروسل مي رم
گزارش بايد به دست عمو لئوپولد برشه

 

اوه خداي بزرگ، با شاهزاده پروشا رقص دسته جمعي دارم

! انگشتاي شست پاهام
! از الان دلم واسشون مي سوزه

 

عليا حضرت

 

من يه نامه از پادشاه، لئوپولد داشتم

 

پيشنهاد داده ملاقات شاهزاده آلبرت طولاني تر بشه

 

و شما چه جوابي دادين؟

هنوز هيچي

 

خب شايد بايد به عموتون بگيد

که الان ناچاريد روي وظايف جديدتون تمرکز کنين

 

مرسي که نامه بر من شدين

اميدوارم به عموم جزئيات رو به قدر کافي توضيح داده باشم

مي تونين اون چيزايي که جا انداختم رو هم پر کنين

خب اون به شما علاقه زيادي داره

آره مگه ميشه اينو ندونم

بايد ببينين چه سوال هايي رو توي هر نامه مي پرسه

مثل يک امتحان بي پايانه

 

...شاهزاده ملبورن مي گه

شاهزاده ملبورن چي ميگه؟

 

هيچ چي

 

سفير فرانسه اينجا هستند بانوي من

 

صحيح

 

براتون سفر خوبي رو آرزو مي کنم

 

ويکتوريا؟

 

خيلي دوس دارم براي تو مفيد باشم

 

اگه فرصتي باشه

 

ميدونم که همين طوره

 

اما هنوز نه

 

اينو خوندي؟

نه ، آقا

 

به نظر مياد که او نميخواد مناسبت سياسي درستي با ماداشته باشه

در جواب مکاتبات مسالمت آميز ما

البته چون به وضوح توسط ملبورن به اون ديکته ميشه

لعنتي

 

يه کاري انجام بدين

من نمي تونم الان از ملبورن جلو بزنم

پس کاري کن که اون ( آلبرت) ازش جلو بزنه

 

آلبرت رو به تخت ويکتوريا بکشون

 

ويکتورياي عزيزم ، عمو لئوپولد کلي فکر در ذهنش هست

که ما چطوري مي تونيم وقت بيشتري رو باهم باشيم

 

و بايد بگم اميدوارم حداقل بعضي ازاونا عملي بشه

 

آلبرت عزيز ، رازي رو از من پنهان مي کردي

کي ياد گرفتي که به اين زيبايي برقصي؟

 

لرد ملبورن مدام ميگه چند ماه آتي براي من؛

به عنوان ملکه جديد؛ خسته کننده ؛ پر مشغله و طاقت فرسا خواهد بود

 

براي همين مطمئن نيستم کي مي تونم دوباره شما رو ببينم

 

مشتاقانه منتظر جواب هر نامه هستم

از خوندن جزئيات زندگي شما در آلمان لذت مي برم و اميدوارم بيشترهم بگين

 

دوست دار شما ، ويکتوريا

همين بازي کوچولوي بي خطر

 

مي تونه به يک سلاح قوي تبديل بشه

 

لرد ملبورن مي گن دکتراي فرانسوي مريض هاشون رو مي کشن

! و دکتراي انگليسي اونها رو رها ميکنن تا بميرن

 

فکر ميکردم امشب ممکنه اين جا حضور داشته باشند

نه ، ايشون منو به خاطر مراسم سلطنتي در هلند تنها گذاشتند

فکر ميکنم عليا حضرت براشون دلتنگ شدن

نه خيلي زياد ، چون فردا بر مي گردن

 

نه؛ نه، منظورم وقتي هستش که قدرت از دستشون خارج بشه

 

چي؟

 

خب ، نمي خواستم بد خبر باشم، اما

 

فکر مي کردم که ديگه همه اين رو مي دونند

که ديگه رأي نخواهند آورد

 

فکر ميکردم توي اتاق خوابت باشي

 

چيزي نيست

 

تو هيچ وقت منو ترک نميکني؛ مگه نه؟

هرگز

عزيز دلم

 

تمام نديمه هاي شما همسر دوستان شاهزاده ملبورن هستن

حتما مي دونين که اين چه طور به نظر ميرسه؟

 

شما نبايد زياد به ظاهراتفاق ها توجه کنين سر رابرت

من فقط دنبال يه تغيير جزئي هستم

براي دو تا از نديمه ها؛ حتي فقط يکي از اون ها، که از طرفدارن حزب من باشه

در غير اين صورت به نظر ميرسه مجلس و سلطنت؛ با هم اختلاف دارند

 

ميخوام برم داخل

واقعا متأسفم بانوي من؛ اما علياحضرت و نخست وزير مشغول صحبت هستند

و نميتونيد مزاحم اون ها بشيد

 

قطعا مادر ملکه، مزاحم به حساب نمياد

 

واقعا متأسفم بانوي من

 

بذاريد ببينم؛

منظورتون اينه که صدراعظم دارند بانوهاي قصر منو انتخاب ميکنند؟

 

آيا قانون دراين مورد اخيرا تغييري کرده؟

نه البته که نه، بانوي من

خب، پس حرف ديگه اي نمي مونه

 

روز خوش ؛ سر رابرت

 

ميشه وقتي دارين ميرين از بانو پرتمن هم بخواين بيان داخل؟

 

بله سرورم

 

به اين فکر ميکردم که آيا ميتونيد نوشته اي رو به دست سر ملبورن برسونيد؟

البته سرورم

 

! همسر سر ملبورن

 

خداي بزرگ، اينجا ديگه کجاست

کي بود؟ من متوجه نشدم

 

دوشس مونتروز

 

اميدوارم کارش در قصر تموم شده به حساب بياد

 

اگر هر کسي رو که فکر بدي در موردم مي کنه سرکوب کنم

فقط من و شما باقي مي مونيم

 

با تاسف ، بايد مجلس عوام رو مطلع کنم

که نتونستم ملکه رو راضي کنم

که اجازه ندهند که حتي بانوهاي قصر،هم نظر مخالفين من باشند

 

در اين راستا به ملکه اطلاع دادم

که قادر به شکل دادن دولت نخواهم بود

وقتي ايشون به من اعتمادي ندارند

آقاي سخنگو آيا درست متوجا شديم که

سر رابرت پيل بزرگ

از چند دست لباس پر زرق و برق زنانه وحشت زده شدند؟

 

صدراعظم

آقاي سخنگو ، چيزي که منو مي ترسونه

اينه که شاهد اين هستم که ملکه بازيچه دست سياستمدارها باشن

 

که ظاهرا شاهزاده ملبورن از شما بهتر انجامش ميدهند

 

سکوت

بحران قانون اساسي

سکوت

ملکه ، صدر اعظم رو به استهزاء ميگيرد

تهديدي براي برکناري حزب محافظه کار مجلس

سکوت

بحران قانون اساسي

بايد از خودتون خجالت بکشيد، آقا

 

اگر ملکه بي تدبير هستند، جواني شون عذر پذيرفتني اي ست

 

اما شما به اندازه کافي با تجربه هستين که همه چيز رو بدونيد

چيزي که شما رو اذيت مي کنه اين هستش که لرد ملبورن باز هم صدراعظم خواهند بود

 

از بازنده ها ، واقعا بدم مياد

توي اين بازي همه بازنده ايم آقا، و ملکه بيشتر از همه

 

بايد درک کني که تو با اجازه پارلمان حکومت مي کني

و ناچاري که با رأي اکثريت هم سو باشي

... اما لرد ملبورن گفتن که -
لرد ملبورن چيزي ميگه که به نفعش باشه -

اون براي مجازات مخالفين خودش از تو استفاده کرد

بدون اينکه لحظه اي به ضربه اي که به سلطنت ميزنه فکر کرده باشه

ملکه در چنگ ملبورن ؛ فريبنده ي بزرگ ؛هستند

 

وقتي ملبورن ساکت بشه ، ملکه به کي گوش خواهد کرد؟

مادر آلماني شون

خوشحالم که فکر مي کنه به مامان گوش مي کنم

 

تو لجبازي رو با قدرت اشتباه گرفتي عزيزم

 

و بهت اين هشدار رو ميدم که ملت از اين بابت خوشنود نخواهند بود

 

 

اون يک دولت رو به خاطر بانو هاي در بار داغون کرد؟

ظاهرا

پس ملکه يک احمقه

نه احمق نيست
اما به حرف يک احمق گوش داده

پس بهتره مشاورش رو عوض کنه

 

قبل از اين که اوضاع ازچيزي که هست بدتر بشه

 

در رو باز کن

اجراي نمايش ريچارد دوم : اثر شکسپير

 

حرف هاي مردمان دنيا نگر

 

نخواهد توانست نمايندگي پادشاهي رو از بين ببرد

 

که هر کس

آقاي جان ؛ به خاطر خدا؛ اينجا چيکار مي کنيد؟

بايد با ملکه صحبت کنم

مي دونيد که کاملا غيرممکنه

 

خوش آمديد پادشاه، چه قدر قدرت از شما دور شده

 

مرد مسلحي توي باغ پيدا شده

 

چي؟

سر جان گفتند که قصدش صدمه زدن به ملکه بوده

 

 

اونا فکر ميکنن من توي اموري که بهم مربوط نميشه دخالت کردم

 

موقتي هستش بانوي من، خواهيد ديد

 

ويکتورياي عزيزم، با اينکه اين روزا بي پايان به نظر ميرسه

خواهش ميکنم ايمانت رو به خودت و مردمت از دست نده

 

ما همه ممکنه اشتباه داشته باشيم

مخصوصا وقتي منتظر راهنمايي افراد ديگرهستيم

 

توفان هنوز پشت درهاي قصر خشمگينانه مي وزد

 

حالا مي فهمم که حق با بقيه بود

 

و شايد واقعا من براي ملکه بودن خيلي جوان و بي تجربه هستم

 

فکرت رو باز کن و به انتخاب هايي که داري درست فکر کن

اون وقت صداقت تو ، تو رو از اين توفان به سلامت مي گذرونه

 

مطمئنم قادر به انجام اين کار هستي و به خوبي انجامش خواهي داد

تو شجاعت و جرأتش رو داري و خودت به من گفتي

 

قوي تر از چيزي هستي که به نظر مياي

 

يک نامه از مادرتون

 

فرزند عزيزم

 

اجازه نميدي نزد تو بيام و شايد مستحق اين رفتار توأم

 

اما هر چند از من خشمگين هستي و تو رو نا اميد کردم

هنوز .. و براي هميشه مادر تو خواهم بود

 

چيزي که تورو آزار ميده من رو هم مي رنجونه ؛ چيزي که خوشحالت ميکنه من رو هم به وجد مياره

 

دوستت دارم

 

!و فقط دعا مي کنم که روزي بفهمي چقدر

 

شب بخير فرزندم
مامان هميشگي تو

 

آلبرت عزيزم

 

يک بار ازم خواستي که اگر ميخوام ؛ کمکم کني

 

و من مطمئن و مغرور از قدرت سلطنت، جواب دادم: هنوز نه

 

اما از اون روز شرايط خيلي تغيير کرده

 

هنوز من رو نبخشيدند

 

هنوز نه ؛ اما به زودي ميبخشند

فقط تا زمان يک تغيير آب و هوايي ناگهاني و بي موقع

يا خبر فرار دختري از منزل؛ صبور باشيد

و اون موقع همه چيز فراموش ميشه

 

شما آدم هاي عادي رو زيادي دست کم مي گيرين؛ اين طور نيست لرد ملبورن؟

 

با احترام بايد عرض کنم که کمي سنم از شما بيشترهستش

 

قبلا هم گفتم؛ نميفهمم که پس اين وظيفه چه کسيه که به رفاه عمومي رسيدگي کنه

 

بانوي من، در زندگيم

 

با چشم هاي خودم ديدم

که زماني که طبقات پست جامعه صاحب قدرت ميشن، چه اتفاقي مي افته -
لرد ملبورن -

 

گزارشي از شرايط زندگي مردم ميخوام

 

از رفاه عمومي، خانه سازي، همه چيز

 

و تا آخر ماه ميخوام که به دستم رسيده باشه

 

و يک چيز ديگه ... شاهزاده آلبرت رو براي ملاقات دوباره دعوت کردم

 

چقدر خوب ، عليا حضرت

 

وقتي به اون جا رسيدي جاسوس يا بازيچه دست عمو لئوپولد نشو

 

اين زندگي توئه آلبرت، براي خودت و ويکتوريا زندگي کن

 

عمو لئوپولد از اين حرفاي تو خوش حال نخواهد شد

 

اهميتي نداره

 

بايد قرمز مي پوشيدم

عليا حضرت شما بسيار زيبا شدين

 

اعلي حضرت ؛ شاهزاده آلبرت از خانواده کوبرگ ششم ؛ گوتا ، وارد ميشوند بانوي من

 

به محض اين که نوشته تو رو دريافت کردم

 

خودم سوار بر اسب به سمت تو اومدم

 

بشين .... لطفا

 

پارک شگفت انگيزه

چقدر خوشحالم که ازاون خوشت اومده

 

ميخوام که اين جا واقعا راحت باشي

 

مطمئنم که مي دوني چرا خواستم بياي اينجا

 

چون منو بيشتر از هرچيزي خوشحال مي کنه

 

بسيار خوش حال خوشحال؛ واقعا ، اگر که .. با خواسته من موافقت کني

و کنارت بمونم؟

و کنارم بموني

 

و با تو ازدواج کنم؟

! و با من ازدواج کني

 

و اين خانوم رو به عنوان همسرهميشگي خود ميپذيريد؛

 

تا به حکم خداوند در کنار هم زندگي کنيد

 

به نام مقدس ازدواج

بله

 

و حالا ديگه کاملا همسر توأم

 

ميدوني وقتي پير شديم

 

و بچه هاي ما اطراف ما جمع شدند

 

اين روز رو مثل آغاز زندگي ، به خوبي به ياد خواهيم آورد

بچه هاي زياد؛ نه لطفا

 

و نه به اين زودي

 

! بايد بهت هشدار بدم که يک خونواده بزرگ مي خوام

 

صبح بخير همسرم

صبح بخير

 

 

عليا حضرت رو بيدار کردي؟

 

نه بانوي من

فکر نميکني بايد اين کارو ميکردي؟

نه بانوي من، امروز نه

 

بيا هر دو به يک سفر کوتاه بريم و اسکاتلند رو ببينيم

 

شنيدم اگر جايي در بريتانياي کبير شبيه آلمان باشه

اون سرزمين کوهستاني اسکاتلند هستش

آره، يک روز بايد به اين سفر بريم

نه من منظورم درست همين الانه

الان !؟

فقط براي چند هفته

تو يک تازه عروس هستي ؛ از تو انتظار ندارند تا چند هفته اي اين جا باشي

عزيز دلم؛ درسته تازه عروس هستم، اما در عين حال من ملکه ام

نمي تونم بيشتر از سه روز از قصر دور بشم

 

داري چيکار مي کني؟

خب اگه فقط سه روز وقت داريم

 

خب بگو ببينم هوا براي همه اين سه روز همين قدر خوب خواهد بود !؟

آره

 

آلبرت کجا داري ميري؟

 

حالا جدا ، هميشه همينطور خواهد بود؟

بله

 

ما مواظب هم خواهيم بود؛ مگه نه؟

 

هميشه

 

همين طور رنگ عوض ميکنن

 

ازت متنفرميشند، بعد دوست دارند، دوباره ازت متنفرميشند

 

اونا مجازاتش کردن ، اما هيچوقت ازش متنفر نبودن

 

حالا که تازه عروسه دوباره محبوبه

 

تا اشتباه بعدي

 

من با زندگيم چيکار کردم؟

 

خيلي موهبت ها داشتم؛ ميدوني

 

به عنوان يه پسر بچه به خاطر موفقيت هام به من جايزه نقدي ميدادن

 

تو خيلي خوب به من خدمت کردي

 

خب، يعني چي؟

 

آلبرت عزيز

چرا به دو نامه آخرم جواب ندادي؟

من بايد در جريان اوضاع باشم

من به کمک نياز دارم، کمک انگلستان

و تو بايد منو از اين کمک مطمئن کني و ميکني

هرگز فراموش نکن که تو قبل از هر چيز يک کوبرگ هستي

عموي تو؛ لئــوپــولــد

 

چي شده؟

 

فقط يک سؤال از لرد ملبورن

 

ميتونم کمکي بکنم؟

 

نگهش ميدارم

 

چرا اينقدر اين شيشه ها کثيفن؟
بيرون رو به سختي مي بينم

متأسفانه مثل جريان شومينه ها

دو گروه مختلف براي تميز کردن پنجره ها از داخل و از بيرون

که همزمان کار نميکنند

 

خب چرا فکري براش نميکنيد؟

کاملا موافقم

اما چون روش کار اينجا به همين شکله

 

و سال هاست که همه چيز هم خوب پيش ميره

 

و توي اين مدت ما در يک خونه ي سرد و کثيف زندگي خواهيم کرد

 

ما همه مهمان هاي ملکه هستيم

 

مرسي بارونس که يادم انداختي من اين جا يک مهمان هستم

 

بگذاريد بره

 

آلبرت چطور با اوضاع کنار مياد؟

 

چطور؟ چيزي شنيديد؟

 

اون ميگه ميخواد روش اداره کردن کارها در قصر رو دگرگون کنه

 

خب، به خاطر خدا بذار اين کار رو بکنه

 

ميگه لرد ملبورن من رو کنترل ميکنه

ميگه لتزن من رو کنترل ميکنه

و يه جور صحبت ميکنه که انگار همه من رو کنترل ميکنند؛ به جز اون

 

مردي که کار نميکنه، احمق ميشه

 

يک مرد بي پول با همسري ثروتمند

بايد حتي دو برابر ديگران کار کنه

 

از طرفي، انتخاب خوبي داشتي

 

عمو ويليام انتخاب خوبي داشته

 

تو نيمي از وظايفش رو هم انجام ندادي

تو نميدوني

 

تو نميدوني من چي کار کردم

 

اين براي چيه؟

 

سرورم

سرويس شام اتاق قرمز

براي افسران گارد پادشاهي

 

کدوم پادشاه

 

پادشاه جرج سوم ؛ قربان

 

و هر چند وقت يک بار اين مراسم براي پادشاهي که

بيست سال پيش مرده، برگزار ميشه؟

 

هرشب ؛ قربان

 

باورم نميشه دارند ازم بازخواست مي کنن

 

سر جان کسي شما رو بازخواست نميکنه

 

شما براي چندين سال مسئول دارايي هاي دوشس بودين

قطعا صورت هايي براي گواهي اثبات درستي کارهايي که در موردش انجام دادين، داريد

 

بله دارم

ممنونم

تنها چيزي که در کمال احترام از شما ميخوام

اينه که بگيد اين پول دقيقا کجا رفته

 

مطمئني؟

 

تبريک مي گم بانوي من

 

خيلي خوش حالم

 

عزيزم

به خاطر خدا ماما، منو له کردي

 

اگر به چيزي نياز داشتي ، فورا خبرم کن

 

به اين زودي که نميخواهيد بريد؟

 

به اين زودي هم دخترم رو ترک نمي کنم

 

به هر حال ذهنم خيلي درگيره

کاري از دست من بر مياد؟

 

تبريک ميگم

 

سرورم

 

شما ابتداي راهين
اگر به حرفم گوش کنين

لرد ملبورن؛ من رو مي بخشيد اما

به نظر، شما منو با يک آدم از گروه هواداران تون اشتباه گرفتين

 

من نه همراهي براي مشروب خواري هاي شما هستم و نه حريف ورق بازي هاتون

 

من شوهر عليا حضرت شما هستم

 

و به همين دليل تصميم هاي مربوط به خودم رو، خودم مي گيرم

و نه ميخواهم که نصيحت هاتون رو بشنوم نه برام جالبن

 

عصر بخير

 

خب

 

درمورد اسم بچه حرف مي زنيد؟

در مورد سلامتي اون صحبت ميکنيم

نوشته که ترجيح مبده در نامه ها، صحبت هاي سياسي نکنه

و فقط خبرهاي خانوادگي رو بده

 

براي بيست سال براي اين ازدواج نقشه ميکشيدم

و حالا بايد بپذيرم که شکست خوردم؟

 

کاملا برعکس سرور من، بايد باهاش کنار بيايم

 

پرنده ها پر زدن و رفتن

 

سرورم

 

داشتم سر رابرت و دوک رو خسته ميکردم

با ايده هايي که براي گسترش هنر دارم

 

سر رابرت هم به اين چيز ها اهميت ميدند؟

من خيلي به هنرعلاقه دارم، بانوي من

 

و دولت من هم با همه وجود برنامه هاي سر آلبرت رو پشتيباني ميکنند

دولت شما؟
يعني دقيقا کدوم دولت؟

 

بانوي من منظورم دولتي بود که اگر به اندازه کافي خوش شانس باشم، از نو ميسازم

 

و زماني که ايشون اين کار رو انجام بدهند، ديگه مشکلات قبلي تکرار نمي شن

 

بعضي از بانوان دربار تا همين الان هم راضي به استعفا شدند

 

و سر رابرت تغييري بيش از اين رو نميخواد

 

متشکرم سر رابرت

 

چطور جرات ميکني جلوي اون ها با من اين طور حرف بزني؟

 

چطور جرات مي کني روي حرف من حرف بزني ، انگار من فقط يک بچه ام

 

من همچين کاري نکردم

اوه واقعا؟

 

ترتيب اين کار رو ميدي ، اون کار رو هماهنگ ميکني

تو و سر رابرت، تو و دوک

و همه اين ها بدون اينکه حتي نظر منو بخواي

ويکتوريا فکر مي کردم خرسند ميشي

نه من بهت ميگم چه فکري کردي

فکر کردي من فقط زني هستم

 

که براش دلت به رحم بياد ، بي تفاوت از کنارش رد شي و ناديده اش بگيري

 

اگه به اين سادگي بود که شايد ميتونستيم جلوي رسوايي بيشتر ازين تورو بگيريم

عقلتو از دست دادي؟

آيا به اين فکر ميکني که

 

در کمتر از سه سال سلطنت؛ تو و ملبورن قهرمانت

اين پادشاهي رو به قعر نابودي کشونديد

قبلا بهت گفتم و دوباره هم ميگم

تو اين جا همسر من هستي ؛ همين و بس

و همين کافيه ، باور کن

اجازه نميدم قدرت رو از دستم در بياري

 

تاج پادشاهي بر سر من هستش

پس اگر اشتباهي باشه ، اشتباه من خواهد بود

نه هيچ کس ديگه اي ...هيچ کس ، نه حتي خود تو

 

قبل از اينکه بيشتر از اين عصباني بشي و آسيبي به بچه بزني، بهتره برم

تو زماني ميري که من تو رو مرخص کرده باشم

 

من ملکه توئم و دارم بهت مي گم بمون

 

شب بخير ويکتوريا

 

تو نميري ، تو نمـــيـــري

بهت دستور ميدم توي اين اتاق بموني آلبرت

 

گارد ، درود سلطنتي

سلاح ها اماده

 

نيازي نيست تو منو همراهي کني

گفتم با تو ميام ، پس با تو ميام

 

به خاطر خدا ، لبخند بزن

همه فکر مي کنن باهم دعوا کرديم

با من حرف نزن

 

بيشتر ازين ديگه نمي تونم کاري بکنم
پرنس به استراحت نياز دارن

 

سرورم

 

خيلي متاسفم

 

فکر ميکردم ديگه تو رو از دست ميدم

 

فکر ميکنم تک تير انداز خوبي نبود

چرا اين کار رو کردي؟ خيلي ديوانه اي.. چرا اين کارو کردي؟

 

دو دليل خيلي خوب براي اين کارم داشتم

 

اول اينکه من به راحتي جايگزين ميشم ، اما تو هرگز

تو براي من جايگزيني نداري

هيــــــــس

 

دوما

 

تو تنها همسري هستي که داشتم و خواهم داشت

 

تو تمام بود و نبود مني

 

و من تا آخرين نفس تو رو دوست خواهم داشت

 

به ما گفتند که اون مرد ديوانه بوده

 

براي قوت قلب ما بوده؟ واقعا نميدونم

 

ميتونم صادقانه صحبت کنم بانوي من؟

 

يک سياستمدار هم ميتونه گاهي صادق باشه

 

راهنمايي هاي من

 

هميشه هم بي اشتباه نبوده

 

و من از اين بابت متأسفم

 

اما الان دارم مثل يک دوست واقعي حرف ميزنم

ميدونم

 

پرنس مرد خوبي هستند

 

مردي که بهتر از تمام کسايي هست که ميشناسيم

 

مي دونم که اون اين نظر رو درمورد من نداره

 

اما الان صحبت از خودبيني من نيست

 

اون ادم شايسته اي هستش

باهوشه

 

و وفــاداره

 

اجازه بده در کارها با تو همراه بشه

 

وظيفه ديگه اي به عهده شما هست که عليا حضرت بايد به درستي انجامش بدن

 

اينکه شاهزاده اين جا واقعا احساس راحتي کنند

 

( وقتي بچه بودم خيلي به اون نياز داشتم ( دوشس، مادر ملکه

 

اميدورام از نظر تو اشکالي نداشته باشه
ميز کارتو رو آوردم اين جا

 

نبايد نظري ميدادم؟

! نه

 

 

صبح بخير همسرم

صبح بخير

 

ويکتوريا و آلبرت صاحب 9 فرزند شدند

خانواده هاي سلطنتي بريتانيا، اسپانيا، سوئد، نروژ، يوگوسلاوي، روسيه، يونان ، روماني و آلمان از نوادگان آن ها هستند

 

ويکتوريا و آليرت به مدت بيست سال در کنار هم سلطنت کردند

 

پرنس آلبرت در 42 سالگي بر اثر بيماري حصبه در گذشت

ويکتوريا تا زمان مرگش در 81 سالگي، هر روز به ياد همسرش، لباس هاي او را روي تخت پهن ميکرد

 

علي حضرت شاهزاده آلبرت
عليا حضرت ملکه

 

در ميان خدمات آنان؛ حمايت آن ها از اصلاحات آموزشي، رفاهي و صنعتي برجسته بود
در پي حمايت بي وقفه آن ها از هنر و دانش، در نمايشگاه عظيم پرنس آلبرت در سال هشتاد و پنج؛ جشن عظيمي گرفته شد که بسيار معروف شد

 

ويکتوريا طولاني ترين دوره سلطنت بريتانيا را تا به امروز داشته است

.:::: پــــايــــان ::::.

.:: زيــــــرنويــس ::.
شــــــــهلا . ت

hooba_stank2004@yahoo.com